به جن اعتقاد دارید ؟ تا حالا براتون داستانی پیش اومده ؟؟؟؟ یا تاحالا دیدین با چشم ؟؟؟؟

بچه ها من زياد خواب جن ديدم، خيلييييي

اما فقط يه بار ظاهرشو ديدم، دوتا بچه خيلي خوشگل بودن تو خوابم با ظاهري كاملا مثل انسان، بااينكه هميشه از اينو اون ظاهراي متفاوت شنيدم اما نمي دونم چرا تو خواب من شبيه انسان بودن

بقيه خوابام فقط در حد اتفاقاي ترسناك بوده كه خودشون ديده نميشدن، تو خواب كه خيلي اذيت ميشم، واقعا اونايي كه ميگن براشون واقعي اتفاق افتاده من اينجا به جاشون سكته كردم

دفعه های بد بیشتر حضورش حس میکردیم.چندباری شب ها دیدم که یه نفررو تخت نشسته فکرمیکردم دوستام هستن یا یکی دیگه ازدوستام بهم گفت فلانی دیشب چرا پاهات رو هوا بوددرحالیکه من عادت چنین کاری نداشتم یا شب میدیم یکی از دوستام سرش از تخت اورده پایین بهش میگفتم دیشب چرااینکارو کردی میگفت بخدا من نبودم.یا گاهی دونفررو رو یه تخت میدیم.

گاهی صدا ازتو کمد میومد.گاهی  پشت پنجره سایه یه مرد بود.بعضی وقتا نور می انداخت رو سقف مثل کسیکه چراغ قوه میندازه .صدای بازوبسته شدن در شب ها میومد.هیچکدوممون جرئت نداشتم تنها تو اتاق بمونیم حتی روز.وسیله هامون جابجا میشد.دوتا ازدوستام چندباری تو خواب احساس کردن یه نفرن دستاشون محکم گرفته وروشون دراز کشیده.تو حموم صدا ی پا ودوش میومد.قران گذاشته بودم رو تختم هرروز ایه الکرسی میخوندم شب ها باصلوات خوابم میبرد یه مدت میرفتم رو تخت دوستم دوهفته به ماجرای اول همه مون کف اتاق میخابیدیم ازترس با لامپ روشن.امیدوارم هیچکس اینارو تجربه نکنه

نکه واقعا مث سم باشه اما انگشت نداشت اصلا و مث پای آدم کشیده نبود

وای چقدر ترسناک من میفهمم تو اون وضعیت آدم آسوده خاطر نیست

واقعا شجاع هستی با اینکه فهمیدی جن هست دستشو گرفتی از خونه بیرونش کردی

خب چیکار میکردم دیگ

همینجوری تو خونه میموند و میچرخید بدتر سکته میکردم 

البته اخلاقم اینجوریه نمیدونم شجاعته یا چیز دیگ موقع امتحان رانندگی یا تو دانشگاه همیشه نفر اول داوطلب شدم نمیتونم استرس تحمل  کنم خودمو سریع راحت میکنم حالا یا قبول شدم یا مردود😂😂 

ایول خیلی خوشم اومد ازت

اما من خیلی ترسو هستم اون اتفاق افتاد نزدیک بود سنکوب کنم اما مامانم خیلی شجاعه از هیچی نمیترسه کاش به اون میرفتم 

ممنونم ازت

واااااااااای تو هم خیلی شجاعی اینکه سایه سیاه ببینی و صدای وحشتناک از پنجره بیاد و تو خونه بمونی اونم با یه بچه، و اصلا نبینی که چیه و چه شکلیه واقعا ترسناکه بعد با صدای بلند و داد قرآن بخونی ووووووی 

مجبور بودم کثافت جا خشک کرده بود کارت دعوت نفرستاده بودم که خونه منو انتخاب کرده بود چقدر بیخوابی کشیدم شبا سرو صدا میکرد حالا شانس گندم به هر کلک و بهانه ای شوهرم نمیومد

شوهرم نمیومد پیشم بخابه

اگر من بودم يك ساعتم تو اون خوابگاه نميموندم 😕😕😐