دفعه های بد بیشتر حضورش حس میکردیم.چندباری شب ها دیدم که یه نفررو تخت نشسته فکرمیکردم دوستام هستن یا یکی دیگه ازدوستام بهم گفت فلانی دیشب چرا پاهات رو هوا بوددرحالیکه من عادت چنین کاری نداشتم یا شب میدیم یکی از دوستام سرش از تخت اورده پایین بهش میگفتم دیشب چرااینکارو کردی میگفت بخدا من نبودم.یا گاهی دونفررو رو یه تخت میدیم.
گاهی صدا ازتو کمد میومد.گاهی پشت پنجره سایه یه مرد بود.بعضی وقتا نور می انداخت رو سقف مثل کسیکه چراغ قوه میندازه .صدای بازوبسته شدن در شب ها میومد.هیچکدوممون جرئت نداشتم تنها تو اتاق بمونیم حتی روز.وسیله هامون جابجا میشد.دوتا ازدوستام چندباری تو خواب احساس کردن یه نفرن دستاشون محکم گرفته وروشون دراز کشیده.تو حموم صدا ی پا ودوش میومد.قران گذاشته بودم رو تختم هرروز ایه الکرسی میخوندم شب ها باصلوات خوابم میبرد یه مدت میرفتم رو تخت دوستم دوهفته به ماجرای اول همه مون کف اتاق میخابیدیم ازترس با لامپ روشن.امیدوارم هیچکس اینارو تجربه نکنه