منم باشوهرم بحثم شده یعنی از وقتی شرایط اقتصادی ریخته بهم و کارش خوابیده و بیشتر تو خونست اعصابمون خورده و مدام میپریم بهم خدا لعنتشون کنه
عزیزم انتخاب درست هیچوقت پشیمونت نمیکنه
من پام شکسته از مرداد خونه مامانمم
انقد که این شوهر من درک داره من خودم ازش خجالت میکشم امروز هزار بار بهش گفتم شرمندتم ازت خجالت میکشم . حتی یه چای جلوش نمیذارم بیچارخه این مدت حرفی از رابطه هم نزده
امشب میگفت ازدواج که همش رابطه و شکم نیست مهم سلامتیه اول خوب شو بالاخره اینم میگذره
یعنی من جای اون داشتم گریه میکردم
به خدا ميگم كاش شوهر نميكردم كاش ظالم بودم
كاش دلرحم نبودم
كاش مثل زن هايي بودمً كه پدر شوهراشون و در مياورد
كااااش كاش
کاش من جات بودم و از خوشحالی کنار نی نیم تا صبح بیدار میموندم بس ک منتظرم....فقط بگو شکر ک داریش ی نگاه ب من بکن چقدددد حسرت حال تو رو دارم تقریبا دو سال شب و روز ندارم از ناراحتی....کی میفهمه چقدددد ناراحتم جز خدا.....کاش خدا ما رو ببینه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
