الان دوساله که دوتا برادرشوهرام میان شهر ما کار میکنن و خونه ندارن مجردن تو این شهر هم به جز من دوتا دیگه برادر دارن که 3شب خونه من باشن شب بعد خونه اون یکی ها هستن حالا شوهرم یک هفته برا کار با 3تا از بردراش رفتن شمال واسع کارکردن دیشب اومدن بعد یک هفته دوتا مجردا خونه من موندن خیلی حالم گرفته شد بعد یک هفته دلم میخواست با شوهرم تنها باشم اصلا به روی خودشون نیاوردن خونه مونم کوچیکه رفتن تو اتاق رو تخت من خوابیدن منم روم نمیشه بگم رو تخت نخوابین
جاریای دیگه ات چجوری باهاشون رفتار میکنن شاید از اونا بیشتر حساب میبرن جرات ندارن برن خونه اونا بیشتر میان پیش شما اگه اینطوری باشه که گناه دارن از اینجا مونده از اونجا رونده ان
جاریای دیگه ات چجوری باهاشون رفتار میکنن شاید از اونا بیشتر حساب میبرن جرات ندارن برن خونه اونا بیشت ...
جاری بزرگه که اصلا رو نمیده بهشون بعدشم به منو اون جاری دیگه ام میگه اینا برا شوهر شما کار میکنن من چرا نگه دارمشون اون جاری ایم شوهرش با شوهر من شریکن هم باهاشون قهره نگه نمیداره