آخه منو آورده تو شهرغربت همش سرکاره نه تفریحی نه گردشی از صبح اومدم تو خونه سازمانی تنها میگفت بیای خونه سازمانی راحت ترزندگی میکنیم امروز خیرسرش یازده زد بیرون که زودتر بیاد گفتم حداقل هفت غروب خونس تا ساعت چهار مثل است تورختخواب بودم پاشدم ناهار گذاشتم که حداقل تاهفت بیاد با هم کوفت کنیم زنگ زدم گفت تو بخور گفتم مثلاً جمعستا میمونم بیای از شش زنگ زدم هی میگفت یه ساعت دیگه هرشبم که رفت سرکار قرار بود نه ونیم خونه باشه ده ونیم یازده میاد منم غصه یه هفترو جمع کردم چندبار هی پرسیدم گفت دارم میام سرکارش تا خونه نهایت بیست دقیقه نه یک ساعت