ممنونم عزیزم.
ببین من بیست سالکی عروس شدم. ازدواجم سنتی بود. باردار شدنم هم به اصرار خانواده م بود. شاید هر کی اینو بخونه میکه وای چه بی اختیاره دختره ، بله ، منم دوس داشتم زندگیمو خودم بسازم ولی وقتی مادرم هم پدرم بود هم مادرم ، فکر میکردم صلاحمو میخاد و واقعا افکار قدیمی داره که با کفن سفید حق برگشتن دارم.
مادرم چهل ساله تهران زندکی میکنه ولی افکارش منو نابود کرد.
از وقتی مادر شدم عصبی شدم چون دیگه قطعا میدونستم راه برگرد ندارم و همسرمم تغییر نکرد هیچوقت .
از وقتی ازدواج کردم به یاد ندارم آخرین بار کی از ته دل خندیدم. الان که بچهامو میبینم خداروشکر میکنم ولی شرایط زندگیم هیچ تغییری نکرده فقط بیخیالتر شدم نسبت به رفتارهای شوهرم.
ولی به نظر من بچه با یه تک والد زندگی کنه خیلی بهتر ازینه که با پدر ومادر توی یه محیط بی عاطفه و سرد بزرگ بشن