2777
2789
عنوان

مردای بچه ننه خوب می شن ؟

| مشاهده متن کامل بحث + 997 بازدید | 185 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

درستم نمیشه.شما باید رو خودت کار کنی که توجه نکنی ب حرفاشون


دقیقن بعدا فهمیدم اشکال بزرگ از خودمه می دونی خونمون کوچیکه رو اعصابمه نمی تونم تحمل کنم تحملم کم شده 

چه سوالاتی


معمولا آدمههاییی که تحت سلطه خانوادشون هستن خسیس هستن کم خرج میکنن حسابگر هستن زیاد اهل عشق و عاشقی نیستن به خانوادشون حساب پس می دن زیاد قرار نمی ذارن در کل خیلی حساب شده رفتار می کنن 

آره حسرت همه چیو داشتن چون پول جمع می کردن خونه بسازن ولی من حسرت هیچی نداشتم من دوست دارم با شوهرم ...

اینجا رو دیگه درک می کنم. میشناسم خانواده ای رو که عالمه خونه دارن ولی اصلا پولدار نیستن. چیزی ندیدن. چیزی نخوردن. 

بذار بهت بگم که توی خودشون خییییلییی راحت و بی عار می گن کاش بریم دختر فلانی رو بگیریم. باباش پولداره. یا میگن فلانی خرجشو پدرزنش می ده. 

در این حد حقیر. ولی توی جمع ادعا دارن ها. پسراشونو یه جوری می برن بالا انگار دیگه هیچکس بچه تربیت نکرده. درصورتی که توی ذاتشون حقیر و حسرت زده هستن. 

متاسفانه شوهر شما هم محصول یه همچین شرایطیه. به ازدواج به چشم پله ترقی نگاه کرده. 

درصورتی که شما باید بهش اعتماد به نفس بدی. مثلا گفت بابات فلان نکرد بگی الحمدلله که من این همه از ادم اویزون بدم می اومد شوهرم روی پای خودش ایستاده. 

یا تو هر موقعیتی بگی انقد بدم میاد کسی دستش تو سفره این و اون دراز باشه. مخصوصا پدرزن.

یا جلو خانوادش بگو شکم آدم که چه با نون خشک چه کباب پر میشه. مهم چشم آدمه که باید سیر باشه و چشمش به خوردن و نخوردن مردم نباشه. مثلا می تونی از دیگران مثال بیاری که فلانی تو سفرش هیچی نیست ولی یه جوری زندگی می کنه ادم حسرت طبع بلندشو می خوره. 

یا بگو مرد اگه جنم داشته باشه دستشو می ذاره رو زانوش از فرش به عرش می رسه. 

هی این جمله های انگیزشی رو بگو. مطمین باش تو درازمدت بی تاثیر نیست. 

یا وقتی پیتزا می خورید به شوهرت بگو برای مامانت اینا هم بگیر‌. بنده خداها نمیان اینطور جاها که. یعنی پیش قدم شو.

مطالعه و ورزش و فعالیت هاتو ببر بالا و از موضع قدرت بهشون نگاه کن. 

گاهی که حرف نامربوطی می زنن با حفظ احترام و ارامش نگاهشون کن و هیچی نگو یا برو یه کار دیکه انجام بده بفهمن مهم نیستن. یا یه چیزی می گن بگو اوهوم‌‌... آخی... ای وای... در همین حد. از بالا بهشون نگاه کنی خیلی راحت تر می تونی تحمل کنی. ولی وقتی از موضع ضعف باشی اذیت میشی. 

اینجا رو دیگه درک می کنم. میشناسم خانواده ای رو که عالمه خونه دارن ولی اصلا پولدار نیستن. چیزی ندیدن ...


من دقیقا همین بودم ! هر چی می خوردیم با اونا هر جا می رفتیم با اونا دیگه طوری شده بود مادرشوهرم فقط تو توالت با من نمی یومد این قدر پررو شده بود حد و حریم خودشو یادش رفته بود ! تا من یه ضربه بهشون زدم نمی شه خیلی هم پر و بال بدی بهشون پررو می شن 

چه سوالاتی

من از خودم شروع کردم و این که به خانوادم وابستگی دارم و اونموقع جام جهانی قبلی بود و اینکه نمیتونم دور شم ازشون حتی موقعیت رفتن هم باشه و اونم سربسته ی چیزایی لو داد  البته اونم چیزی که گفت صدبرابرش شد

ینی اگه نشون داد 20 درصد وابستس.من حس میکنم 80 درصده این وابستگی  

اینجا رو دیگه درک می کنم. میشناسم خانواده ای رو که عالمه خونه دارن ولی اصلا پولدار نیستن. چیزی ندیدن ...


اگر اون حرفا رو بزنم سریع می گه خانوادت دوستت ندارن اگر دوستت داشتن بهت می رسیدن به خواهرت فلان چیزودادن فلان کارو کردن برای تونکردن در صورتی که من اصلا نیازی ندارم ! این قدر تحقیرم می کنه و بعدش می گه من که پول نخواستم اعتبار خواستم محبت خواستم که اونا از من دریغ کردن 

من دقیقا همین بودم ! هر چی می خوردیم با اونا هر جا می رفتیم با اونا دیگه طوری شده بود مادرشوهرم فقط ...

مقابله مستقیم هم که فایده ای نداره عزیزم. 

گاهی پیشقدم که بشی شوهرت ممکنه به غیرت بیاد. بخواد به تو ثابت کنه همچینم حسرت زده نیستن. البته خب اینا طبعشون کوتاهه هیچ کاری نمیشه کرد. یا بگی با بابا صحبت کن انقدر مامان پیتزا دوست داره هفته ای یه بار ببرش بیرون. 

یا بگو مامان شما انقد خانوادگی پیتزا خور هستید خب یاد بگیر تو خونه درست کن. 

هرکاری می کنی غیرمستقیم و از موضع بالا. 

یعنی یه کاری کن اگه میان زندگیتو می ریزن و می پاشن هم بگی آخی فدای سرتون. اشکال نداره. 

یا بگی انقد از این پولا میاد و میره. مهم اینه دلت خوش باشه. 

درگیر نشو. درگیر بشی تو رو در حد خودشون میارن پایین. می خوای مثل اونا تنگ نظر بشی؟ به نظرم نشو. حیفی.

اگه بهت گفتن بابات برات کاری نکرده. بگو بابای من فهمید منو به کی شوهر بده. اگه دنبال داماد آویزون و بی غیرت بود می داد به یه خواستگار دیگه. که هم خرجشو بده هم دامادش یه عمر غلام حلقه به گوشش باشه. 

بگو من سر سفره ای بزرگ شدم که توش بابام عزت نفس داشته. نمی تونستم برم تو خونه مردی که گردنش به خاطر یه لقمه نون جلو بابام کج باشه. 

اینطوری از بابات دفاع کن. طبع بلند خودتم نشون بده. بگو مال دنیا اصلا مهم نیست. مهم اینه دلت خوش باشه و چشمت سیر. بگو همینقدرم که بابام بهم لطف کرده نمی تونم تا اخر عمر از شرمندگیش دربیام. بگو کاش منم یه روز پولدار بشم بتونم یه گوشه از زحمتای بابامو جبران کنم‌. 

مقابله مستقیم هم که فایده ای نداره عزیزم.  گاهی پیشقدم که بشی شوهرت ممکنه به غیرت بیاد. بخواد ...


مرسی از حرفهای قشنگت تو دعوا آدم اصلا ذهنش کار نمی کته از این حرفها بزنه شوهرم این قدر منو تحقیر کرد من اصلا کاملا ذهنم از کار افتاده بود و نمی دونستم چی کار کنم و چی بگم خیلی خرد شدم 

اگر اون حرفا رو بزنم سریع می گه خانوادت دوستت ندارن اگر دوستت داشتن بهت می رسیدن به خواهرت فلان چیزو ...

ببین یه قسمتیش درست شدنی نیست. ولی یه قسمتیش رو شما با به غیرت اوردنش می تونی درست کنی. سعی کن خودتو بیخود رنج ندی. بالاخره هر ادمی یه ایراداتی داره. بگو تو اعتبارت رو از غیرت و مردونگی خودت می گیری نه از بابای من یا حتی از بابای خودت. بگو دیگران با ادم همونطور رفتار می کنن که ادم بهشون اجازه می ده. بگو تو انقدر طبع خودتو بلند کن که اصلا به فکرت نرسه کی برات چه کار کرد و کی نکرد. 

خداروشکر همیشه قدر داشته هاتو بدون ازصمیم قلب میگم

درست میگی 

من زندگیم خیلی بالا پایین شد خیلی بلا سرم اومد

خیلی جاها دلم بدجور شکست

دوبار تصادف مرگبار کردم

سر کار از روی حسادت بدجور زیرابم رو زدند طوری که بعد از 9 سال که یه جا بودم تعدیلم کردند! با مدرک فوق لیسانس مهندسی!

چند بار تا مرز ازدواج رفتم حتی دو بار نامزد کردم بهم زدم

حتی همین ازدواجم هم 20 روز مونده به عقد و عروسی بهم زدم اما خداروشکر محکم تر از این حرفا بود که بهم بخوره

یبار سر بچه بازیم انقد مامان عزیزم رو ناراحت کردم که بهش جوری شک وارد شد که سریع بردمش بیمارستان و فکر کردم از دستش دادم   هر وقت یادش میوفتم حالم از خودم بهم میخوره با این حال حتی یکبارم به روم نیوورد اون روز رو!


درست میگی، انقد اتفاقات خوب و بد زیادی برام افتاده تو زندگیم که میدونم هیچ کدومش موندگار نیست بنابراین سعی میکنم قدر داشته هام رو بدونم ولی خب بعضی وقتام کم میارم ناشکری میکنم دیگه

بزرگترین شکوه ما در هرگز نیفتادن نیست، بلکه در برخاستن پس از هر بار سقوط است.
درست میگی  من زندگیم خیلی بالا پایین شد خیلی بلا سرم اومد خیلی جاها دلم بدجور شکست دوبار تصا ...


ولی این قدر خدا دوستت داشته که ازدواج احمقانه نکردی من همه چیزو تحمل کردم تا یه ازدواج احمقانه بکنم و یه عمر زجر بکشم خوبه که آدم اگرم بلا سرش می یاد قبل از ازدواج بیاد تو ازدواج زجر نکشه چون راه برگشت نداره و خیلی خیلی سخته

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792