روزی بود گفتم سپهر اومد با گل یادتونه
پدرم گفت میرم مسجد که نمازش قبول نیس
مادرمم الکی زد بیرون
برادرمم رفت سپهر اومد دید اینارو
من گول سپهر زدم خودمو قالب کردم هم عاشقش بودم هم راهی نداشتم باید فراری میشدم
من بلد نیستم بگم کجا بری تایپیک اولو بزن شاید اومد
سپهر چرا انقد منو میزد میدونس کسی ندارم خوب میدونست
من بابام دستش به دهنش میرسید شغل خوب خونه ماشین اما برا من چی هیچی حالا بگم که چقد دختر خوبی بودم براشون بابام نه جهیزیه داد نه حلقه نه کت شلوار اخرشم صد به بهونه از سپهر گرفت که منو بدبختر کنه کرد
استارتر اصلا هیچ روز خوشی با این سپهر نداشتی؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
