بچه ها من و خانوادمون رفتیم خاکسپاری و مراسم خاله ی مامانم که ما به جز مامانم کلاااا یه بار دیده بودیمش
اجیمو جو گرفت طی تمام مراسم انقد زار میزد که کبود شده بود 😐😐😐😐
یعنی آبرومون رفت حالا مراسم تموم شده بود هممون رفتیم سوار ماشین بشیم بریم یهو میبینم آبجیم عین جن زده ها خودشو پرتاب کرد زمین و جیغ و ناله که نهههه نمیخوام برم بذارید پیشش بمونم 😓😓😓😐😐😐😐😐
داداشم رفت جمعش کنه که دیدیم ابجیم فرار کرد 😅😅😅😅😅
یعنی من نمیدونستم برای آبجیم ناراحت باشم یا از فوت خاله مامانم😐😐😐😐
من و مامانم افتادیم دنبالش دیگه اونم با سرعت ۸۲۷کیلومتر برساعت مثل قرقی میدوید و داد میزد میگفت نه نمیام نمیذارم تنها بمونه خاله شیرین جون بمیرم که انقد بیکسی.....😐😐😐😐😐
همه زل زده بودن به ما یکی نیست بگه آخه تو چیکارشی دختراش اونجوری شیون نمیدادن که اجی من میداد 😅😅😅😅😅
بعد رفتیم به زور گرفتیمش وسط راه بطری آب معدنی از دستم گرفت ریخت رو خودش و عربده زد دارم آتیییییییییش میگیرم😐😐😐😐....
یعنی من آب شدم از خجالت ...به زور بردیمش تو ماشین یعنی تا خود خونه خون گریه کرد نمیدونم فازش چی بود ولی تاریخ فراموش نخواهد کرد😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅
اونایی که خانوادمونو شناختین بگین 😅😅😅