اصلا رابطش باهام خوب نیست
خیلی حرف نمیزنه از کار میاد شام میخوره و میره تو گوشی تا بخوابه
منم باهاش صحبت میکنم خیلی مشتاق نیست
چیکارکنم منم مجبورم خودمو بچسبوم بهش وقتی کسیو ندارم جز اون
دوماهه طبقه پایین خونمون کافه زدن
چند شبه دوست پیدا کرده اونجا و زنگش میزنن میره
امشب بهش گفتم نرو با اعصبانیت گفت مگه تو اختیار داره منی🙂💔 و رفت
دلم شکسته
خسته شدم از این زندگی نکبت بار