مهمونی خونه مادرشوهرم بود من و دوتا ازجاریم از صبح اونجا مشغول درست کردن غذا و اماده کردن وسایل بودیم یکی از جاریام چون حامله اس موند غروب اومد .البته اگه حامله هم نبود از اول کارش اینه یه جوری میاد که دست به سیاه سفید نزنه .حالا با اینش کار ندارم
منو یکی از جاریام داشتیم سبزی میزاشتیم داخل سبدا .برگشت گفت چه خبر این همه سبزی .سفره رو شلوغ کردین ..اصلا ترکا عادت دارن تو سفره علف باید بخورن ..
به ما خیلی بر خورد ولی چیزی نگفتیم .گفتیم شر میشه جلو مهمونا زشته ..
اخر مراسم من به دوتا جاریم گفتم خیلی توهین بدی کرد بهمون نشونش میدم بهم گفتن تو حریف اون نمیشی .
منم صداش کردم گفتم فلانی بیا
چرا توهین کردی حرف دهنتو بفهم کارت خیلی زیشت بود .برگشت گفت خب منم ترکم .دیگه .گفتم حق نداشتی ما رو با گوسفند یکی کنی ..
گفت بهونه نیاورلی دنبال دعوایی ..شوهرشو صدا زد که اماده شو بریم
بخدا قبل رفتن هم اومد اشپزخونه سهم غذا و میوه فرداش هم با خودش برد