ما 4 تا جاری ایم دوتاشون کهخیلی سن بالان من و یکی دیگه اختلافمون 3 ساله از اول حرفی نمیزدیم باهم جور نبودیم الان چند وقته جاریم اومد باهام طرح دوستی ریخت شروع کرد از بدی هایی که مادرشوهر درحقش کرده گفت و منم خب درد دل کردم باهاش و یسری حرف و دردامو گفتم از خاناده شوهرم جاریم خیلی ادم حسودیه اینو من نمیگم همه میگن و کامل تو رفتاراش معلومه از اول به من حسادت داشت به نظرم اومده بود زندگی منو تهشو دربیاره چون فوق العاده ادم کنجکاوی هست. حالا زندگی من نه اینکه خاص باشه ا نه ولی کلا این ادمی که از همه چی دوست داره سر دربیاره
حالا یه مدت رفته تو لک باهام سنگینه الکی ها چیزی نشده ها حالا میترسم بره حرفامو جار بزنه نمیدونم چرا بهش اعتماد کردم دیدم اون میگه چیا پشتم گفتن منم گفتم دیگه خب ادمم چیکار کنم