امروز خیلی هوا سرد بود رفته بودم مدرسه داشتم بر میگشتم که ی سگ کوچولو بود در مرغ فروشی کنار گوشه پله ها نشسته بود دستشو گذاشته بود روی سرش خیلی گلم سوخت واسش العی از قبلم بارون امده بود کلان خیس شده بود .
خسته از ادما ولی خب ببازم باهشون کنار میام مهربونیم بستگی به خودت داره