قبلا تقریبا دوسال پیش با شوهرم دعوامون بالا گرفت .شوهرم زنگ زد به مادرش و مادر بیشعورتر از شوهرم هم به جای اینکه دخالت نکنه یا حداقل شوهرم و آروم کنه به شوهرم میگه زنگ بزن به باش بیاد ببرش...فرداش هم خودش زنگ میزنه بابام و چرت و پرت میگه از من..
دیگه من بعد که روابطمون با شوهرم درست شد کلی باهاش خرف زدم تا آدمش کردم که به مادرت زنگ نزن...گرچه طی اتفاقاتی که مادرش تمان اموال باباشو زده به نام خودش ووووشوهرم با مادرش شدید دعوا مردن و قهر شدن...
چند وقت پیش باز ما با شوهرم دعوامون شد، و شوهرم برای اینکه کار بالا نگیره پاشد رفت موند تو یه باغی خارج شهر داریم تو خونه باغ اونجا...مادرشوهرم هم رفتن اونجا و متوجه شده که شوهرم با من قهره وگرنه این موقع سال نمیره باغ...
دوباره با کمال پررویی زنگ زده به بابام که دخترت پسر منو از خونه انداخته بیرون...پسر من رفته باغ میمونه و امکان داره جن زده بشه یا مریض...با دخترت حرف بزن یا ببرش خونه ی خودت و چرت و پرت(از اینکه چرا و سر چی دعوامون شده هم خبر نداره) بابا حالش بد شده و بردنش بیمارستان