من به پدری دارم که کلا سر سجاده هست
اصلا آدم کاری نیست
هر روز که تعطیل میشه جای اینکه دنبال یه فرصت برا پول در آوردن باشه دنبال خوابیدنه
حالم داره از زندگی تو این خونه بهم میخوره
چند ساله به خاطر هوش اقتصادی وحشتناک ضعیف بابام افتادیم تو یه مشکل مالی
تو یه محله پایین شهر تو یه موقیعت بد داریم زندگی میکنیم
دلم میخواد سریع تر ازدواج کنم
میدونم که الان میگین برا فرار از خونه بابات ازدواج نکن که اوضاع بدتر میشه
ولی تنها راهی که به ذهنم میرسه همینه
به شدت دارم درس میخونم که یه جوری، یه حالتی خودم رو نجات بدم از این شرایط
ولی قطعا یه آدمی با شرایط بابام میخواد بیاد بگیرتم دیگه،نه؟
امشب دعوامون شد، گفتم پدر من،یه امسال بیخیال من شو بذار درس بخونم میرم میزنم خوابگاه از این زندگی راحت شم
بهش بر خورد
همه مشکل دارم به جز خودش