منم ناراحت میشدم قبلا از شوهرم. چون بنظر من زندگی مشترک باید خصوصی بمونه. چون برام ثابت شده اطرافیان اگر سواستفاده گر باشن هر بلایی سرت میاد. شوهر من جوراب هم میخرید میگفت. من باهاش درد دل میکردم اوتارو هم میگفت. فقط مونده بود رابطه مون رو هم بگه.
و مادرشوهر و خواهرشوهرم به شدت سواستفاده گر بودن و چون همه چی زندگیمون رو شوهرم جار میزد اینا به خودشون اجازه میدادن تو هر کار ما دخالت کنن. شوهرم با این کاراش خودش این احازه رو میداد. خیلی دعوا کردیم سر این مسعله کمی بهتر شد ولی کامل نه. هنوز هم میگه خیلی چیزا رو. و من دیدم این مرد درست بشو نیست دیگه دعوا نمیکنم باهاش اما رفتار خودمو جلوی خانواده اش تغییر دادم. ولی هنوز یه چیزی اذیتم میکنه. اینکه انرژی مادرشوهرم به شدت منفیه. شوهرم میگه فلان لباس رو برا زنم و بچه هام خریدم اینقدر پولش شد. انرژی منفی مادرشوهرم برمیگرده بهمون. از این حرصم میگیره کهمادرشوهرم هیچ وقت از خریداش بهمون نمیگه. حتی به شوهرمم نمیگه. گاهی وقتا پنهون هم میکنه.
شاید زنداداشت همچین حسی که شوهرش دهن لقه. یا اینکه انگار زندگی خصوصی نداره بهش دست میده. بنظرم سعی کن هر خرف برادرت رو جلوی زنش نزنی. و اگر هم دیدی دیگه زیادی از مساعلشون حرف میزنه گوش نکنی و بگی داداش اینا به خودتون ربط داره به من چرا میگی.