سلام گلا خوبین هرکس دوست داره داستان های ترسناکش و تو تایپیکم درج کنه ممنونم مال خودم:)!
بچه بودم یعنی همون 10 یا 11 سالگی تو اتاقم خواب بودم نمیدونم چجوری برات توصیف کنم ولی دیدی یهو یه چیز میترسونتت دلت یه جوری میشه قلبت تند میزنه و بدنت واکنش نشون میده یهو غیر ارادی یه تکون میخوره من تو خواب همینجور شدم از خواب پریدم چشمم باز شد به در نیمه باز اتاق افتاد
ساعت 3 صبحم بود دیدم هی در داره باز ترمیشه همین الانشم بعد چند سال با تعریفش رعشه میافته بهم یهو دیدم یکی صدام میزنه به اسم ولی آروم اما هیچی نبود من فقط در و میدیدم که داره باز تر میشه آروم آروم قبل از اینکه کامل باز بشه جیغ کوچولو زدم و خوابیدم نمیدونستم با بسم الله کار حله و اگر نه میگفتم سرم کردم زیر پتو پشتم کردم دیگه اصلا بر نگشتم....:) خیلی بد بود
حالا تو بگو 🫠❤🫀🫂