دقیقا منم همینم
خواهرم ۱۵ سالشه هرچی رو از بچگی میخواست با داد و بیداد بدست میآورد
برعکس من قانع بودم همیشه اونقدر مامانم به این رو داده که حتی یکی دوبار به شوهرم پشت سرش حرف زشت زد
واسه من همیشه تولد های الکی میگرفتن امسال هم همین بود مامانم کیک رو خرید گفت کادوت همین کیک هست خواهر کوچکترم که ده سالشه به رژ لب خریده بود واسم
بعد واسه اون خواهرم که ۱۵ سالشه امسال تو کافه تولد گرفتن تو تمام بیست سالی که خونه ی اینا بودم یه بارم از این حرکتا واسه من نزدن ترم سه بودم درس نرم افزار گرافیک داشتم چون لپ تاپ و کامپیوتر نداشتم باید کلی راه تا دانشگاه میرفتم تا بتونم با سیستم دانشگاه کارامو انجام بدم ( بحث واسه پارساله) امسال که خواهرم انتخاب رشته کرد و کامپیوتر برداشت سی تومن رفتن واسش لپ تاپ خریدن که همون اول خواهرم گفت حق اینکه دست بزنی نداری
تو سن حساسیه ممکنه فک کنه بدش رو میخواین و ازتون دور شه
اینجوری میره طرف دوستاش و واسه جلب توجه دوستاش هرکاری میکنه حتی خدای نکرده مواد
من هرچی نوجوون دیدم لجباز بوده
شما باهاش لج کنین اون بدتر لج میکنه
میفهمم چی میگی جز به جز حرفات رو منم مثال دارم ازش
از اخرین تولدم ۷ ماه گذشته و فقط یه تبریک و قول یه کیک بهم دادن که هنوز خبری نیس
تولد ۱۸ سالگیمم یه کیک خونگی و قول اینکه واست فلش میخرم
انقدر قانع بودم و با وجود اینکه داشتن چیزی نخواستم واقعا با حسرت بزرگم کردن
مثلا ترم یک دانشگاه ک قبول شدم واسم لباس نخریدن، حراستمونم با مانتوهام مشکل داشت
هر روز عین بید لرزیدم تا با حقوق خودم لباس گرفتم
وای کفشم پاشنه داشت تو پیاده روی اذیت میشدم
مامانم رفته بود تو دست فروشای ارزون فروش دنبال کفش سی چهل هزار تومنی میگشت!! ۶ سال پیش
میگف تو پیاده رویت زیاده پاره میکنیش
الان خواهرم دانشگاه قبول شده، قبل از اینکه بره ثبت نام کنه واسش چند دست لباس خرید، دو جفت کتونی وارداتی خرید، همشم میگف اره کفی باید فلان باشه چیچیش باید چی باشه چون وقتی پیاده روی میکنی اذیت نشی
قیمتشو جلوم نگفتن حتی هی پچ پچ در گوش هم حرف میزدن که یه وقت من نشنوم مثلا ک چند میلیون شده
دوباره سه چهار جلسه نگذشته بود از کلاساش، گف از رنگ مانتوهام خوشم نمیاد، دوباره رف واسش خرید
بخدا واسم مهم نیست مبارکش باشه ولی به تیکه هایی که دانشجوها به خاطر لباسام مینداختن بهم فک میکنم گریم میگیره
من از یه جایی ب بعد از سر بی کسی خودم باهاش حرف میزدم
وسط حرف زدنم میگف اه ولم کن اخم میکرد میرف
نمیدونم مشکلش با من چیه
از وقتی یادم میاد از صبح تا شب گوشی به گوشش چسبیده داره با خواهراش حرف میزنه
گوشیو قطع میکنه ناز خواهرمو میکشه باهاش حرف بزنه
دو دقیقه صدای منو میشنوه اینجوری میکنه
چیزیم بشنوه ازم یادش نگه میداره بعدا بزنه تو سرم
بخدا خرم اگه من دوباره باهاش حرف بزنم
من که حلالش نمیکنم هرچی قرآن و نماز میخونه بزنه به کمرش من رفیقم هزارتا غلط رو میکنه ولی مامانش میذارتش رو سرش حلوا حلوا میکنه امروز باهم بیرون بودیم به مامانش پیام داد غذا درست کردی؟ مامانش هم نوشته بود سوپ میخوری عزیزم؟! بخدا تمام پیام های مامانم رو بهت نشون بدم یه بارم کلمه ی خوب استفاده نکرده انگار هفتاد پشت غریبه اس
واسه گوشیش، محافظ کودک بذارید اینجوری هر محتوایی رو باز نمیکنه
بهشم بگید اینستا و تیک تاک و یوتیوب ممنوعه واست تا ۱۸ سالگی
این یدونه منع با دلیل منطقی رو بشنوه قبول میکنه
بعدم گوشی بدون اینستا چقد جذابیت داره مگه خودش میذاره زمین اگه فضای خونه واسش دلگرم کننده باشه
چقدر خوبه شما نگران بچتونین
میشه واسم دعا کنید😭♥️
من حتی دلمم نمیاد حلالش نکنم😭
بخدا اینا رو همه رو تحمل میکنم
مشکل عصبی داره و با وجود اینکه جدیه و زیر نظر روزبه ولی پیگیرش نیس
هر از چند گاهی کنترلشو از دست میده انقدر کتکم میزنه که سر شم
یبار تو خواب داشت خفم میکرد یبار انقد با مشت کوبید تو سرم که حس کردم از جسمم فاصله گرفتم
اعتراض میکنم قرصاتو سر وقت میخوری؟ اتیش میگیره بدتر حمله میکنه بهم
مدام میگه میخوام ناقصت کنم بعدم بندازمت اسایشگاه معلولا
عزیزم میشه بگی محافظ کودک چیه؟
عزیزم الهی خوشبخت بشید من همه زندگیم بچه هامن سعی میکنم اون تروماهای که ازبچگی خودم دارم سربچه هام پیاده نکنم، سعیمیکنم با دلش راه بیام ولی تا کجا که سواستفاده نکنه،
مگه میشه اینستا ازگوشیش حذف کنم تازه امشب باذوق داشت پست درست میکرد واسه اینستاش میاورد نشونم میداد، بچه های الان فضای مجازی ب مایادمیدن، مشکل متم همینه میره تو یوتیوبواینستا کلیپای خنده دار از زمان غفل میشه غرق میشه تواون فضا
