بابام از اول مخالف بود ، یه دفه اومدم قهر که خودش آشتیمون داد ولی وقتی کار به جاهای باریک کشید ، گفتم بابا من غلط کردم من گوه خوردم ، یه گوهی خوردم با این ازدواج کردم ، می خوام جداشم به حمایتتون نیاز دارم چون دیگه نمی تونم پیشش بمونم و ادامه ماجرا
تو این راه باید خیلی سفت و سخت و مقاوم باشی گریه هاتو بکنی ترساتو بزاری کنار باخانوادت حرف بزنی هر چ ...
میترسم خیلی ام میترسم .... بابام اخلاقاش خیلی بده اهل داد و بیداد و دعوا و بگو مگو با مامانم هر روز بحث اونجا ام مشکلات خودمو دارم ولی اینجا ام عصاب وروانم یه جور دیگه خورد میشه
خیلی سخته من روزی نیست که فکر نکنم جدا بشم ولی عرضه اشو ندارم ... حتی همسرمم میگه ولی بهش گفتم خودت برو طلاق بده میخام حق و حقوقم بده با پولش بتونم حداقل یه کاری کنم اونم اگه بده کامل مهریه امم کمه حداقل پول پیش جایی در بیاد برام