به نام ناجی(:
گفتم ناجی چون خدا نجات دهنده اس
بچه ها من نزدیک شیش ماهه کات کردم امروز دختری اومد پیویم از یک و ماه و نیم قبل از کات با پسره بوده حالم بد شد بدنم یخ کرد رفتم گریه کردم اشکام ریخت روی قرآن میدونین بچه ها من پای سربازیش موندم پای سردیاش پای همه چیش :)
الان با خودم میگم : چرا باید ناراحت باشم ؟! چرا باید خودمو با اون دختره مقایسه کنم و با خودم بگم یعنی الان عاشق اونه یعنی الان داره با اون حرف میزنه؟!
نه نه اصلا اینطور نیست من خدا رو داشتم اون موقع که حالم بد و الآنم دارمش اما اون با حرف های پسره آروم گرفت
اون کسی رو داره که اون اول رابطه بهش دروغ گفته اون کسیو داره که حتی با من چت میکرد اون کسیو داره که دلشکسته اون یه آدم بد رو داره و شک نکن در نهایت اون هم پوچ میشه:)
اما من کیو دارم ؟! من خدارو دارم کسی که همیشه پناهه کسی که راه میده کسی که مواظبمه خدایا شکرت:)
اما بچه ها واقعا دوست دارم خدا حقمو بگیره و بیاد به دست و دلم بیفته دختره گفت که پسره به خاطرم جلوی خونواده اش وایستاده گفت میخواد باهاش ازدواج کنه اولش مراعات حالمو کرد بعدش همه چیو بهم گفت دختراا من به صورت مجازی سال ۱۴۰۰ باهاش آشنا شدم :)
و توی دوران کات هم همش منتظر بودم برگرده حتی پروف عاشقانه گذاشت رفتم گفتم پایدار اما اون گفت برای تو گذاشتم ببینم به فکرمی یا رفتی پی زندگیت ؟! واقعا چنین آدمی عاشق واقعی هست برای اون دختره ؟!
واقعا تاوان میده ؟!