مامانم به زور منو میفرسته برم یه مکانی یعد میگه باید مربی بشی میگم نمیشم من تا ۱۸ بیشتر نمیرم و بعد از اونم میخوام برم سر کار رانندگی یاد بگیرم برم سر خونه زندگیم میگه خیلی پر توقعی الهی بد بخت شی میگم پول بده برم مشاوره آخه حالم بده میخوام برم حرف بزنم میگه تا الان ۱۰۰ تا رفتی همه گفتن دخترت پرتوقعه میگم به همین پرچم ائمه قسم بخور که راست میگی قسم خورد میدونم دروع میگه گفتم دروغ میگی دروغ من خب اصلا امید به آینده ندارم همش به خودم میگم تو خوشبخت میشی لایق بهترین میشی هرچی میگم میگه چه غلطا دختری پر توقع میگه خدا ۱۰ تا دختر بد تر ازخودت بده الهی بری راه دور اذیتت کنن من نباشم نجاتت بدن الهی تو همین شهر خاکت کنن نتونی فرار کنی بری راه دور الهی خیر نبینی واقعا امیر به زندگیمو اینا پرید کسی رو میشناسید که مادر پدرش نفرینش کرده باشن ولی در آینده خوشبخت باشه و سفید بخت باشه؟