2777
2789
عنوان

تجاوز

10349 بازدید | 181 پست

دوستان من چندساله افسردگی دارم پارتنرمم همینطور.بعد چندسال پیش بهم تجاوز شد بعد ازاون اتفاق باکسی دوست نشدم تا چندسال پیش که پارتنرم بهم پیشنهاد داد.خیلیم دوستم داره هروقتم حرف خواستگاری میزنه من دعوا راه میندازم.دیروز رفتیم بیرون و دعوامون شد.قبلا تا حدودی بهش غیرمستقیم گفتم اما نگفتم تجاوز شده دیروز همه چیو گفتم

اولش شوکه بود بعد گریه کرد و من اومدم خونه دیشبم زنگ زد مدام گریه میکرد خیلی حالش بد بود میگف چرا قبلا بهم نگفتی من ک باهاش کنار میومدم و....

بنظرتون اشتباه کردم که گفتم؟باید زودتر میگفتم؟فک نمیکردم انقد جدی بشه و ادامه دار باشه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یه سوال ببخشید تو این حال روحی میپرسم ولی میدونم بپرسم چجوری تجاوز شد؟

یعنی دوست پسرتون بهتون تجاوز کرده؟

«بارالها…از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم،نكند فرق به حالم ....چه براني، چه بخواني…چه به اوجم برساني،چه به خاكم بكشاني…نه من آنم كه برنجم،نه تو آني كه براني..نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم،نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي...در اگر باز نگردد…نروم باز به جايي،پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي ...كس به غير از تو نخواهم،چه بخواهي چه نخواهي...باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...❤️‍🩹»

دیشب تا صبح نخوابیدیم دوتامون.الانم ازش خبر ندارم

واسه اونم سخته دیگه...تازگیا اتفاق افتاده لعنت بهشون

از وقتي "فردارا ياد گرفتيم همه چيز را گذاشتيم براي فردا.از داشته هاي امروز لذت نبرديمو گذاشتيم براي روز مبادا.شايد بايد اينگونه "فردا" را معني كنيم فردا روزيست كه داشته هاي امروزت را نداری.پس امروز را زندگی کن، فردا حقيقت ندارد...
خجالت میکشم

نگاه کن ، خجالتی نداره ، دست خودت که نبوده ، یه از خدا بیخبر بیناموسی بوده حالا تموم شده رفته اون مهم نیست ، مهم اینه که توی این شرایط کنار پارتنرت باشی

👑 PENITENT ONE IN SILENCE 👑

یه سوال ببخشید تو این حال روحی میپرسم ولی میدونم بپرسم چجوری تجاوز شد؟ یعنی دوست پسرتون بهتون تجاوز ...

نه.وقتی مدرسه میرفتم با دختری که همشهری خودم نبود رفیق شدم هی میگفت بیا خونمون درس بخونیم من گفتم نه میریم کتابخونه

چندباری رفتیم کتابخونه یه روز خیلی اصرار کرد که مامانم خونه نیست بیا خونه ما.در واقع گولم زد چون اونجا اصلا خونشون نبود و با چند نفر فقط واسه اون روز اجاره کرده بودن

نه.وقتی مدرسه میرفتم با دختری که همشهری خودم نبود رفیق شدم هی میگفت بیا خونمون درس بخونیم من گفتم نه ...

چه تجربه تلخی

ببخشید که حالتو بد تر کردم برای یادآوری

«بارالها…از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم،نكند فرق به حالم ....چه براني، چه بخواني…چه به اوجم برساني،چه به خاكم بكشاني…نه من آنم كه برنجم،نه تو آني كه براني..نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم،نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي...در اگر باز نگردد…نروم باز به جايي،پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي ...كس به غير از تو نخواهم،چه بخواهي چه نخواهي...باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...❤️‍🩹»

نگاه کن ، خجالتی نداره ، دست خودت که نبوده ، یه از خدا بیخبر بیناموسی بوده حالا تموم شده رفته اون مه ...

آخه چی بهش بگم.اون بخاطر من تلاش خودشو کرد خوب شد تا حدودی بعد دوباره بخاطر من حال روحیش ریخته بهم واقعا وقتی دیدم اونجور گریه میکنه میخواستم بمیرم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   my_00  |  1 روز پیش
توسط   nnnnop  |  10 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز