دلم گرفته بود تنها رفته بودم پارک امروزم جمعس پارک شلوغ بود اول دیدم دوتا پسر دارن میان سمتم یچیزی هم داخل دست یکیشونه تا دیدم دارن میان راهمو کج کردم رفتم یجا دیگه بازم اومدن هی میگفت وایسا میخوام باهات حرف بزنم منم هی میرفتم تا رسیدم به یه جایی که هیچ پله ای نبود باید میپریدم پایین اول دیدم وایسادن همونجا تا دیدم دارن بدو بدو میان سمتم از ارتفاع تقریبا ۲/۵ متری پریدم پایین رفتم خیابون اصلی دیدم باز اومد دنبالم گفت حتما باید بکشمت و از این حرفا
اونطرف خیابون دیدم یه مردی داری دم در مغازشو طی میکشه رفتم بهش گفتم اقا اینا افتادن دنبالم میترسم دارن تهدیدم میکنن و میشه زنگ بزنین پلیس
دیدم پسرا هم وایسادن اونجا، اون مرده هم خدا خیرش بده گفت چیکار بنده خدا دارین دنبالش کردین ترسیده و...پسرا رو نگه داشت منم تا جایی که جون داشتم دویدم در حدی تند دویدم که دیگه نفسی برام نمونده بود بعد پسره هی میگفت دوباره ببینمت میکشمت و دعا کن خونتونو پیدا نکنم و...
وای قلبم داره از جاش در میاد