با شوهرش در حین طلاقند و هر دو ازدواج دومشونه
داماد مون یه آدم بی لول، عقده ای، لوده و چرت و پرت گو بود که مجبور بودیم هر عید و یلدا و روز خوبی رو تحملش کنیم چون اگر دعوت نمیکردیم خواهرم ناراحت میشد
همیشه میومد با حالت مثلا شوخی، بیکار بودن برادر مجردم یا ازدواج نکردن منو به رخ مون میکشید و هرهر میخندید
یعنی هر چی از گوشت تلخ بودن و بی فرهنگی این آدم بگم کم گفتم
اما با خواهرم خوب بود و خوبم براش خرج میکرد ما هم بخاطر زندگی خواهرم بی احترامی هاشو تحمل میکردیم
ولی در هر صورت خودش و خواهرم کاملا متوجه بودن که ما فقط تحمل میکنیم و اصلا از این فرد خوشمون نمیاد
تا اینکه دو سال پیش پدر شوهر خواهرم فوت کرد و زن قبلی شوهر خواهرم اومد بود مراسم و اونجا خانواده شوهر خواهرم تحویلش گرفته بودن
خواهرم ناراحت شده بود که چرا زن قبلی رو اینطور بغل کردید چرا و به چه حقی اومده با شوهر من گرم میگیره مگه اینا طلاق نگرفته بودن؟!!
خانواده ی اونا هم که وحشی و حق به جانب و از طرفیم پدرشون فوت کرده بود اعصاب نداشتن گرفته بودن خواهرمو کتک زده بودن و با کلی توهین بیرونش کرده بودن
از اون زمان خواهرم با شوهرش دچار اختلاف شد که چرا پیش خانواده ت و اون زن طرف منو نگرفتی و اجازه دادی باهام اونطور رفتار بشه
الانم دارن طلاق میگیرن
حالا خواهرم برگشته به مامانم میگه دخالت خانواده هااااااااا باعث طلاق ما شد!!!!
یعنی سوختما
کاش انقدر در برابر چرت و پرت گویی های شوهرش تحمل نشون نمیدادم و یکی دوبار تو پرش میزدم که الآن لااقل این حرف خواهرم درست باشه!!!