من با خانواده شوهرم میونه آنچنانی ندارم .( چون اونا بهم محل نمیزارن .اصلا میرم خونشون حتی باهام حرف نمیزنن )
علاقه ای ندارم که برم ..فقط گاهی بخاطر شوهرم میرم..شوهرم شدیدا وابسته ی خانوادشه ..
رفتم خونشون..خاله های شوهرمم اونجا بودن ..خاله های شوهرم رفتار مادرشوهرم با من رو دیدن .خیلی سرد بهم دست داد.اصلا محلم نزاشت ..
بعدش ک خاله های شوهرم میخاستن برن ..شوهرم میخاست اونا رو برسونه ..منم گفتم میام ...مادرشوهرم به اونا میگفت بمونین شام .ولی ب من هیچی نمیگفت..
تا اینکه منم برگشتم و امروز خاله شوهرمو دیدم گفت اونروز خیلی ناراحت شدم برات .تو اینقد خوبی .اصلا کاش من گرقته بودمت واسه پسرم ..پسرش مجرده و ما فامیلیم ..
گفت چرا اینجوری باهات برخورد کردن. گفت من الان فهمیدم ک مادرشوهرت خودش اصلا اخلاق نداره و محلت نمیزاره ..زنگ زدم بهش گفتم این چه کاری بود کردی ..چرا با عروست همچین برخورد کردی ..وقتی خاله شوهرم این حرفا رو میزد من دلم گرفته بود میخاستم بزنم زیر گریه ..خودمو کنترل کردم ..من هنوز عقدم .و بزودی عروسیمه.با شوهرمم خیلی اختلاف داشتیم ..ولی خانوادم پشتمو نگرفتن واسه طلاق ..
اصلا از خانوادش متنفر شدم ..همش فکرای شیطانی میاد سراغم میگم کاش میتونستم بعد عروسی شوهرم بکشم سمت خودم. همینجور ک الان جلو مردم ب من بی محل میکنن .خوردم میکنن ..شوهرمم بعد عروسی دیگه محلشون نزاره ..
ولی متاسفانه شوهرم عاشق خانوادشه ..
پس عدالت خدا چی میشه ..کارما چی میشه
اونا کی جواب کارشونو میبینن
چقد امشب جلو خاله شوهرم خورد شدم..
نامزدم بهم پیام داده. اصلا دلم نخاست جوابشو بدم .حضوری اومد بازم محل نزاشتم و اونم لهش برخورد و رفت ..چیکار کنم ..دلم میخاد چندروز نبینمش ..
اگ بهش بگم .یه دعوای بزرگی میشه بین مادرشوهرم و خاهراش .نامزدمم احتمال زیاد پشتش خانوادش میگیره ..