حالم از مرداااااای مریض و مزخرففففف بهم میخورههههه
بعد۸ ماه رفتم خونه پدربزرگم عموم میخواست بره سرکار گفت خودم سر راه میذارمت فلان جا من کلا میدونم ک عمومم مزخرفه و هول
ی تار مو زن عمومم نمیشه مردک کثیف ی دختره خیلی چاق با لباس باز توی خیابون پیاده شد از ماشین عموم با صدای بلند جلوی من گفت وااااااای نگاه اینننننن شبیه اسبه ماشالله😐😐
پیاده شدم خداحافظی هم نکردم فقط درو محکم کوبیدم بهم و رفت