تصمیم گرفتیم مثلا روز زوج یکی غذا درست کنه و اون یکی ظرف بشوره روز فرد برعکس
الان شدیم منو مامانم
یعنی مامانم به جای اون کار میکنه
از اول این کار رو کردیم که کمردرد مامانم خوب بشه
خواهرم یه بار ظرف شست دیگه نشست
و هی میگه من درس دارم برای دکترا میخونم دکترا قبول شد بعد میگه من کار دارم و درس با هم نمیرسم مامانمم طرفش و میگیره
حس میکنم وقتم تو خونه هدر میره گفتم کاش منم کار و درسمو دو برابر کنم بعد بگم منم کار دارم درس دارم نمیرسم ولی میدونم اونجوری مامانم اذیت میشه کمرش
گیری زدم
کلا فکر میکنه همه خدمه اشن خاستگار اومده براش الان داره با مامان طی میکنه برای ناهار بیاد اینجا بعد ازدواج چون نمیرسه غذا درست کنه
یا هی میگه اگه بچه دار شدم مثل فلانی بچه رو میذارم اینجا میرم سر کار
از اون موقع که چشم باز کردم این از همه طلب داشته بنظرتون چی کنم