در کوچه پس کوچه های یک خیابان باریک هرشب زنی راس ساعت ۱:۱ دقیقه با کفش های پاشنه بلندش میرقصد و آواز سر میدهد
اهالی آن روستا گفته اند اون زن از شما سوالی میپرسد ک در هر صورت جواب دهید اخرش ب مرگ خاتمه پیدا میکند
زنی با چهره ای عصبانی و لبهای پاره مثل جوکر که با رژ لب قرمز دور تا دور لبهای چاک خورده اش را میکاپ میکند او از شما میپرسد آیا از من میترسی ایا من زشت هستم؟ و با هر جوابی شما را ب چالش میکشد و شما را ب کام مرگ میکشاند