همسرم با یکی شریک شد کار شروع کردن
طلاهامو دادم گفتم حواست باشع با کی شریک میشی چطور آدمیه حساب کتابت رو هم ماه بروز کن دقیق باش و ...
ازش قول گرفتم گفتم فرصت نداری زمین بخوری خیلی حواس جمع باش
الان نزدیک دو ساله کار شروع کردن بعد هفته پیش میگه میخوایم مغازه رو جمع کنیم منم هیچ چی نمیتونم بردارم چون خیلی خرج کردم
بقدری ناراحت شدم قلبم درد گرفت تو این دوسال پا به پاش رفتم و سوختم و ساختم الان اینطوری راحت میگه
گفتم خیلی بی لیاقتی که یه اشتباه رو چندین بار تکرار میکنی