۵ساله ازدواج کردم شوهرم بددهنی میکردتازگی خیلی بدترشده
کوچکنرین نصمیمی روحق ندارم برخودم بگیرم
عاشقمه خیلی اماچه فایده ای داره دورشدم ازخودم خیلی دخترشادومستقلی ک حالایه ادم اسیر و افسرده شده
اون بدونه من خونه پدرم نمیادامامنومجبورمیکنه چندروز برم خونشون بمونم بدون خودش ک سرکاره و اخرشبامیاد درحالیکه یک هزارم محبتی ک خونواده من به اون میزارن خونواده اون برامن ندارن
وقتی یه گله کوچیک میکنم جوابش بدوبیراهوتهمته
نه حق سرکاررفتن دارم نه حق معاشرت با ادماییکه دوست دارم همه ادمای خوبین بخاطراینمخالفه ک فکرمیکنه اگربهم راه بده سرکش میشم
عقده شده واسم چندروز خونه پدرم بمونم اگربخوادتصمیمی برا زندگی بگیره اگرمخالفتی کنم دعواراه میندازه
ازبعداززایمانم افسردگیم شدیدترشده واونم بجای کمک بهم باهام دعوامیکنه ک چرا اخلاقت گندشده