بچها جون سلام
من باردارم و تو هفته پانزدهم هستم از نظر روحیم زیاد میزون نیستم ینی با کوچکترین حرفی بهم میزیزم مخصوصا اگه اون حرف مربوط به دخترم باشه
دختر شوهرم که باما زندگی نمیکنه و پیش مادرشه و ماهی یکی دوبار میاد پیش ما از اول که فهمید من حاملم خیلی خوشحال شد و گفت توروخدا دختر باشه دختر باشه من خواهر میخوام بعد که جنسیت قطعی شد و فهمید دختره بازم خیلی خوشحال شد واسه خواهرش یه عالمه پنس و گلسر اورد و منم حسابی باهاش خوشحالی کردمو بغلش کردم
دیروز شوهرم رفت اوردش کلا یه مدل دیگه شده بود میگفت من داداش میخواستم ابجی نمیخوام گفتم مگه دست من بوده؟ تو که از اول میگفتی ابجی چیشد نظرت عوض شد؟ گفت اره
قشنگ معلوم بود یادش دادن...
گفتم خیله خب ابجیت که بدنیا اومد اصلا نیا اگه دوست نداری خواهر. دختر من یه ابجی با محبت میخواد که دوسش داشته باشه نه اینکه از الان بگی دوست ندارم و فلان سعی کن راجب خواهرت قشنگ صحبت کنی چون دفعه بعدی جور دیگه ای باهات برخورد میکنم..
اصلا عوض شده بود اینجوری گفتم تا برسونه بهشون که قرار باشه با دختر من رفتار بدی داشته باشه دودش تو چشم خودشون میره