خواهر و برادرم ازدواج کردن و من تو خونم، هم دانشجوعم هم کار میکنم.هم مامانم انتظار داره هرروز خونه رو برق بندازم،ینی نمیشه من ظرفای ناهارو بزارم برم یه استراحتی کنم بعد بشورم.باید همون لحظه بشورم.اصلا اخلاق خوبی باهام نداره خیلی بهم میپره البته بگم که بیماری اعصاب هم داره واسه همین به دل نمیگیرم ولی خب بهم فشارمیاد،جوری همیشه بهم پرخاشگری میکنه که خواهروبرادرم بهش تذکر میدن،اون روز داداشم سرش دادزد گفت میخوای اینم فراری بدی؟ بابام همش با خودش درگیره و دادوقال میکنه.خواهرو برادرم خوبن هوامو دارن ولی خب هرکسی درگیر زندگی خودشه.منم روم نمیشه مزاحمشون بشم مثلا اگه اصرار کنن بیا خونمون شام میخرم و میبرم که خونوادشون به زحمت نیوفته واسه همین نمیرم سمتشون تا حال و هوام عوض شه. دوست واینا دارم ولی حس حمایت خانواده یه چیزدیگست.دوساله که با عشقم دوستم ولی اونم اخلاقاش عوض شده،قبلا آزاد بودم جدیدا میگه هرجا میخوای بری خودم میبرمت،خودشم که درگیره دوست ندارم مزاحمش بشم. یامن ارایشو دوست دارم بهم روحیه میده میگه نکن پاک کن، قبلا میرفتیم بیرون خوشمیگذشت الان همش به این میگذره که روسریتو بکش جلو،موهاتو جمع کن. حس میکنم خؤاه ناخواه طبق میل خودم زندگی نمیکنم،فقط ازصبح که بیدارمیشم باید حواسم باشه جیغ مامان و بابام درنیاد،دیسک کمر و سیاتیکم دارم تو۲۱سالگی. فقط یه درد ودل بود مرسی که گوش کردین
خونه پدری !!!یه روز میشه تو که این را گفتی واسش پر بکشی.یه روز میشه که میگی کاشکی برگردم به یه روز ا ...
آخ گفتی عزیزم منم دقیقا شرایط استارترو داشتم الانم همسرم مث همون بود الانم خداروشکر خوبه ولی دلم پر میزنه برا خونمون وقتی میرم خونه مامانم اینا درو دیوارشو بوس میکنم بااینکه خداروشکر باهمسرم میونمون بد نیس ولی بازم میگم کاش اونروزام بود
🌷دلم برای خانه ی پدری ام تنگ شده• جایی که شیطنت هایم خریدار دارد .• جایی که همه چیز برای حالِ خوب داشتن فراهم است ...• جایی که همیشه در آن بچه ام ، و بچگی کردنم جرم نیست،که اگر ناز کنم .. پدر و مادرم، می خندند ، و نوازشم می کنند.• جایی که خوش طعم ترین غذاها وجود دارد..و هرچه خواستی نمی گویند خودت آماده کن !همه چیز بدونِ هیچ منتی مهیاست • آنجا که حتی مزه ی نان و ماستش هزار بار از پیتزا پپرونیِ بالای شهرِ اینجا بهتر است ...• جایی که هر صبح ، بوی عطر گلدان های مادر مشام را می نوازد و صدایِ غُل غلِ سماورش ، حالِ آدم را جا می آورد • جایی که خواب های از سرِ صبح تا لنگ ظهر ؛ عجیب ، در آن می چسبد • که اگر آدم از سردیِ اولِ صبح ها چنبره زد ، کسی هست که با تمامِ عشق ، پتو رویش بیاندازد..و خوابِ شبها ، هیچ نگرانی و ترسی ندارد. جایی که تماشای برنامه کودک از نوع نوستالژی ، بیشتر از نوشیدنی های انرژی زا ، به آدم انرژی می دهد• آنجا که جنسِ قربان صدقه هایش فرق داد!من دلم همین گوشه از دنیا را تا ابد میخواهد.کنارِ پدر و مادری که از لبخندشان ؛تمام باورهایِ مرده ام جان بگیرند !🌷
ممنون عزیزم حتما کارایی که گفتی میکنم دوست پسرم بددل نیست فقط نمیدونم چش شده این مدت حساس شده بچه هم ...
عزیز دلم شرمنده الان جوونی و احساساتی به نظر من کاملا شکاکه ولی من صاحب نظر نیستم با مشاور صحبت کن الان یک خورده برای ازدواج ام زوده بزار سنت بالاتر بره
ممنون عزیزم حتما کارایی که گفتی میکنم دوست پسرم بددل نیست فقط نمیدونم چش شده این مدت حساس شده بچه هم ...
به نظرم علاقه بیشترش به شماس همسر منم اینجوری بود
🌷دلم برای خانه ی پدری ام تنگ شده• جایی که شیطنت هایم خریدار دارد .• جایی که همه چیز برای حالِ خوب داشتن فراهم است ...• جایی که همیشه در آن بچه ام ، و بچگی کردنم جرم نیست،که اگر ناز کنم .. پدر و مادرم، می خندند ، و نوازشم می کنند.• جایی که خوش طعم ترین غذاها وجود دارد..و هرچه خواستی نمی گویند خودت آماده کن !همه چیز بدونِ هیچ منتی مهیاست • آنجا که حتی مزه ی نان و ماستش هزار بار از پیتزا پپرونیِ بالای شهرِ اینجا بهتر است ...• جایی که هر صبح ، بوی عطر گلدان های مادر مشام را می نوازد و صدایِ غُل غلِ سماورش ، حالِ آدم را جا می آورد • جایی که خواب های از سرِ صبح تا لنگ ظهر ؛ عجیب ، در آن می چسبد • که اگر آدم از سردیِ اولِ صبح ها چنبره زد ، کسی هست که با تمامِ عشق ، پتو رویش بیاندازد..و خوابِ شبها ، هیچ نگرانی و ترسی ندارد. جایی که تماشای برنامه کودک از نوع نوستالژی ، بیشتر از نوشیدنی های انرژی زا ، به آدم انرژی می دهد• آنجا که جنسِ قربان صدقه هایش فرق داد!من دلم همین گوشه از دنیا را تا ابد میخواهد.کنارِ پدر و مادری که از لبخندشان ؛تمام باورهایِ مرده ام جان بگیرند !🌷