از زپان عقد شوهرم رفتارای کنترل گری داشت
اخرای عقد بهم گفت داداشت نیاد در خونه دنبالت مردم حرف در میارن
بعد باز یبار گفت داداشت شبا نیاد یوقت کسی میبینه نمیشناسه به من میگن تا بخوای ثابت کنی یکی کشته شده
میرم خونمونم دوبار رفتم تواتاقی که درشم باز بود و با داداشم حرف میزدیم
هی بازخواستم میکرد که چی میگفتید چی گفت
یا پیش همم که هستیم باز فک میکنه ما درمورد پسری چیزی حرف میزنیم