باشوهرم ادامه بدم تو این ۱۵ سال مدام خبانت کرد مدام شماره مدام زن ودخترای متفاوت البته تاجایی ک من میدونستم همشون در حدتلفنی بود ب بهونه ازدواج دوستی میکرد مطمئنم بهشون حتی ی گرون پولم نمیداد واتفاقا ازشون میگرف هردفعه ک گفتم کتکم زد همه رو جمع کرد خونمون و جلو همه منو مقصر کرد بددهنه کلی حرف رکیک بمن و خونواده ام زده شاید ده بار رفتم ک جدا بشم ولی هربار اومده سروصدا راه انداخته توکوچمون بابای منم ادم ابروداریه گفته پاشو برو خونت .بچه ها دوتا دختر دارم خونواده ام با جداییم مشکلی ندارن ولی خب حمایتمم نمیکنن مطمئنم الان میگن جداشو ولی پسفردا یچیزی بشه سرکوفت میزنن خودم پس انداز ندارم چن تیکه طلا هس ک اوناروهم نامزدی اونا خریدن بخدااا از هرلحاظ ک بگید از خودش وکل خونواده اش سرترم نمیدونم چرااینطوری میکنه.تادیروز فک میکردم هرچی هس فقط چت و سرگرمیه ولی پریشب شیفت بود نگو با دوستش عوض کردم منم روزایی ک شیفته میرم خونه مادرم بمن نگفته ک اومده حتی معلوم نیس کجا بوده اومده خونمون یا ...بخدا دارم میمیرم دیروز ب اون همکارش ک همسن بابامه برای اولین بار زنگ زدم اون گف اره علی شیعتشو عوض کرد ساعت ۷ دراومد گفتم تروخدا بهم بگو علی گوشی دیگه داره اولش نمیگف ادم باخدایی اونقد قسم دادم که گفت اره داره ولی از من نشمیده بگیر زندگیتو بهم نزن زنشم اونجا بود چن بار همو قبلا دیدیم زنش میگف نگو زندگیشون بهم میخوره ولی من خودم مسدونستم بچه ها چیکار کنم گوشی مخفی داره معلوم نیس با کی در ارتباطه حتی سیم کارتی ک باهاش بابقیه حرف میزنه بنام خودش نیس از پسردایی لاتش گرفته دیشب بهش گفتم چرااز سرکار دراومدی شب کجا بودی اونقد کتکم زد حتی دخترمم زد اصلا هم گردن نگرفت گف روانی دیوونه شدی من سرکار بودم منم نگفام ب همکارت زنگ زدم گف باید ب پابات بگی ببرتت منم زنگ زدم مامانم بعد گوشی رو گرف با مامانم کلی دعوا کرد حرفای بد زد بهش بعدم زنگ زد همه اوندن خوتمون جلو اونا هرچیی دهنش درمیومد گف مامانمو فحش دادمنو فحش داد مادرشم گف اگه نمیخای برو طلاق بگیر مرد اینجور میشه دیگه نباید ک هرچیزی رو بتو بگه بعد رو ب شوهرم گف این میخاد تو برا رفت وامدت اجازه بگیری ازش بدتر دعوا رو اتیش کرد بچه ها من نمیدونم چیکار کنم دوتا بچه دارم اونقدمنو کتک زده تو این سنم همه جام درد میکنه هرروز سردرد دارم همکارش بهم گف ازم نخاه رازاشو بهت بگم ولی اینو بدون اگر گوشه ای رو بهت بگم همین الان میذاری میری خونه بابات بچه ها بگین چیکار کنم دستم به جایی بند نیست .از جدایی میترسم .هیچی ندارم .مادرم گف تاعمر دارم باهاش حرف نمیزنم .من چجوری اون گوشی رو ازتو ماشین بکشم بیرون کلید زاپاس دارم ولی خب فقط شبا خونست ک ی لحظه هم نمئداره من برم سمت ماشینش .تروخدا بگین چیکار کنم
برایم مهم نیست ؛ کسی که از من گذشت می خواهد با یک نفر ادامه دهد یا صد نفر!چیزی که اورا مهم میکرد علاقه وتعهدش به من بود بدون اینها همه را به یک چشم میبینم ..همه آدم هایی که ترکتان کرده اند یک روز برمیگردند ازالان خودتان رابرای حرف های آن روز آماده کنید مبادا خام شوید.یادتان باشد که هیچ چیزی تغییر نکرده، اوهمان ادم سابقی است که بهتر از شما راپیدا نکرده است.....عاشقتونم برا سلامتی خودم وخونواده امم ک ی صلوات و حتما میفرستی😊