آقا اون لحظه نبودن
من هدیه رو ب خانوم خونه دادم و......
حدود چندین ماه گذشت..اقا که نسبت نزدیکی با من داره خیلی سرسنگین رفتار میکرد بااینکه خیلی باهم صمیمی بودیم..ناگفته نماند ک عروس خانومم دوست خودم بود در دوران مدرسه...
من ی شهر دور زندگی میکنم بعد چندین ماه که رفتم و همه فامیل ی جا جمع شده بودن ...
وسط حرفای معمولی روزمره ..اقا شروع کرد ب تیکه انداختن ک من کل زندگیم درحال خوبی بودم و....