عداب وجدان نداره شما مجبور بودی
یادمه پارسال این اتفاق واسه خواهرم افتاد هم قطره داشت هم پماد نمیزاشت بابام خیلی بد دعواش کرد و یکی هم زدش
دلم واسش کباب شد ولی خودش خیلی لجبازی میکرد من و مامانم ساعت ها باهاش حرف زدیم فیلم نشون دادیم گوش نمیداد بابام هم یکم حرف زد دیگ اعصابش نکشید