بیست سالمه یک ساله عقد کردم
من شوهرم یک ماه بیکار شده بود تازه بعد از یکماه داره
فردا میره سرکار بعد من شوهرم که پول میزنه واسم فقط یک تومن میزنه چون دانشجو هستم خرج دانشگاهم میشه
بعد من ناخن هم کاشتم مامانم میگه گوه میخوری میری پول ها رو الکی حروم میکنی و اینا
بعد بعضی وقتا خودش میگه برو لیزر و اینا نفهمیدم آخرش تکلیفش چیه میگه من ندیدم شوهرت یه بار پول زد واست تو بری یک وسیله یک جهیزیه ات رو بخری
یا اینکه بدی به من که بذارم روی پول های خودم واست وسیله بخرم!!!! تابستون گیر داده بود میگفت درس و دانشگاه رو ول کن برو سرکار قسط وام ازدواجتو بده !!!
که شوهرم گفت حق نداری بری سرکار برو درستو بخون
نمیدونم چیکار کنم
امکان اینکه زودتر برم سر خونه زندگیم رو ندارم
خودشون منو شوهر دادن خودشونم باید دردسراشو بخوان