2777
2789

امروز وسط یه عالمه کار و درگیری یاد یه اتفاق از دوران راهنمایی افتادم نتونستم گریه ام رو کنترل کنم رفتم تو سرویس بهداشتی یه دل سیر گریه ‌کردم.

اول راهنمایی بودم از بهداشت اومده بودن برای قد و وزن و یه سری بررسی های دیگه. همه مون رفتیم تو نمازخونه. بعد فهمیدم باید مانتومون رو دربیاریم. لباس زیر مانتوم به حدی داغون بود که فقط به فکر راه فرار بودم. یادمه لباس کهنه داداش بزرگترم تنم بود. پاره پوره و شل و ول و رنگ و رو رفته. به بهونه سرویس بهداشتی رفتم بیرون و یه گوشه قایم شدم صبر کردم تا کارشون تموم بشه و برن. ولی معاون اومد دنبالم پیدام کرد با اخم و تخم و توپ و تشر منو برد تو نمازخونه مجبور شدم مانتوم رو دربیارم

هیچ وقت نگاه معاونمون یادم نمیره. وا رفت. فهمید چرا قایم شدم. لحنش عوض شد مهربون شد. ترحمش حالم رو بدتر کرد. از طرفی هم دو سه تا از بچه ها هنوز اونجا بودن اونا هم با یه حالت بدی نگاهم می کردن که انگار دلشون سوخته.

الان بیشتر از بیست سال از اون روزا گذشته وضع مالیم خوب شده ولی هنوز زخم اون روزا تو دلمه. یه جوری که الان از بچه دار شدن می ترسم که مبادا براش کم بذارم و عقده براش درست کنم

کیسیا یک زن قهرمان ایرانی بود که در هنگام حمله اعراب مسلمان، در مقابل متجاوزین به میهن جانانه ایستادگی کرد در حالیکه تمام سپاهیانش زنان و کودکان و سالمندان بودن ... در موردش بخونید ❤❤❤

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم خداروشکر کن که مشکل مالی بوده این گفته شکسپیر رو فراموش نکن

نوشته بود روزی داشتم برای اینکه کفش ندارم گریه میکردم ولی کسی رو دیدم که پا نداشت  گریه ام تمام شد 

یه چیزی تو این مضامین بود 

عزیزدلم خداروشکر کن واز زندگیت لذت ببر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بنظرتون میشه

hananila | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز