دختری که تصمیم داشت حالا حالاها حتی یک خواستگار رو ملاقات نکنه و حتی بسنجه و براش فرقی نداشت طرف چه موقعیتی داره یا نداره دختری که تو برنامه هاش چیزی به اسم ازدواج نبود تصمیم گرفت پا روی خط قرمز هاش بذاره و به مادر و خواهرش بگه میخوام برم سر قرار شاید اون نبود که تصمیم می گرفت دختری که حتی جواب پیام های درسی پسرا رو هم نمیداد رفت سر قرار شاید اولش براش هیجان بود یک تجربه بود فقط ولی یک ساعت بعد دیگه اون آدم نبود که بیرون اومد الانم به فاصله یک هفته از روزی که محکم به مادرش گفته بود دیگه اسم ازدواج پیش من لطفا نیارید بعداینکه خانواده ش هم اون پسرو دیدن و پسندیدن داره میره برای شناخت بیشتر البته که سوالات اساسی رو پرسیده نمیدونم نمیدونم نمیدونم چطور یک قلب در یک لحظه اینطور دگرگون شد راستش دیگه خودم رو نمیشناسم
میخوام سلام کنم به دختری که قول داده دوست و رفیق و همسر و همدم و همه چیز یک مرد بشه سلام به تو که تازه متولد شدی و هنوز خودت رو نتونستی توی آینه بشناسی