همه خوابن من فقط بیدارم دیدم از پایین داره یه صداهای میاد در باز کردم یواش یواش رفتم پایین دیدم مرد سرایدار جارو گذاشته بود بین پاهاش و داشت کلماتی زمزمه میکرد احتمال میدم داشت یه وردایی میخوند یکاری میکرد اخه توی تاریکی وایستاده من نمیتونستم درست ببینم بعدش صداش زدم گفتم آقای بهبهانی چیکار میکنید یک دفعه ساکت شد دیدم با همون حالت و جارو بین پاهاش داره سمتم میاد قیافش خیلی عجیب بود دهنش تا آخر باز عین زامبی حرکت میکرد من سریع اومدم تویه خونه حالا من چیکار کنم؟