من خواستگارهای تحصیل کرده و با اصالت زیاد داشتم ولی تنها دلیلی ک به همسرم جواب مثبت دادم تحصیلات و ظاهر و خانوادا مذهبیش بود ک همه این موارد خیلی موجه بود ولی کم کم متوجه شدم نمازهاش رو تق و لق میونه و الان مدتیه اصلا نمیخونه درصورتیکه نماز و انجام واجبات واسه من خیلی مهمه چون اعتماد دارم تبعات بی نمازی یک شخص دامن تمام کساییکه تو خونه باهاش زندگی میکنن رو میگیره و کلا اون خونه رو نحس و بی برکت و شیطانی میکنه حالا فرض کنید با این تفکر دوسال جنگیدم و نتونستم نمازخونه ش کنم مقطعی میخوند و دوباره کنار میذاشت دیگه کاریش ندارم خسته شدم ولی یه لفظ زشت هم هست ک خیلی راحت بکار میبره رو اون لفظ هم بشدت حساسم و وقتی میگه از زندگی ناامید میشم احساس میکنم تمام شیاطین جمع میشن تو خونمون و خدا و کائنات حالشون بهم میخوره از نظر کردن بهمون
هر بار هم خیلی تند برخورد میکنم و میاد کلی منت کشی میکنه اینبار هر چقدر خواست بهم نزدیک شه اجازه ندادم و خیلی تند باهاش رفتار کردم رفت اتاق دیگه خوابید چندساعت بعد موقع نهار گفت تو اتاق دلم گرفت و گریه کردم
دلم براش سوخت ک با یبار پس زدن نشسته گریه کرده ! و انقدر احساساتی و وابسته ست
بنظرتون چکار کنم اون لفظ رو بکار نبره و اصلاح شه ؟