اومدم خونه خودم طبقه پنجمیم بچه هام پاشونو میکوبن زمین امروز خیلی زدمشون

مدیر استارتر

عضویت: 1401/08/05

تعداد پست: 2630

باید دربست بگیرم برم تیمارستان

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود «توکل‌ات به خدا»

1404/08/23

|

02:54

آیانان

عضویت: 1401/04/23

تعداد پست: 7536

بچه ها آدمو تا مرز جنون میبرم منم همینم بعد که میخوابه گریه میکنم دوباره فردا همون اش و کاسه

1404/08/23

|

02:54

مدیر استارتر

عضویت: 1401/08/05

تعداد پست: 2630

الهی بگردم خب چه میشه کردشما هم از روی ناراحتی زدی خودت ناراحت نکن

خیلی بد میزنمشون خدا لعنتم کنه کبودشون کردم داشتن بهم لگد میزدن رفتم خودم انقد لگد زدم گغتم انکار دوست دارین

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود «توکل‌ات به خدا»

1404/08/23

|

02:55

بهارا_ف

عضویت: 1399/08/18

تعداد پست: 1428

تو رو خدا نزنشون

من هنوز گریه‌هام یادمه

گاهی شبا یاد بی‌کسیم میوفتم بازم گریه میکنم به خاطر بچگیم

1404/08/23

|

02:55

2 نفر لایک کرده اند ...

م۳۳۱۴

عضویت: 1403/03/27

تعداد پست: 3177

نه خودتو لعنت کن نه بچه رو بزن بچه رو مثل قران ببین .سرو صدا کار بچس تحمل نداشتی نباید بچه دار میشدی و بجااین کارا خونتو بیار ط اول

متاهل و متعهد

1404/08/23

|

02:55

2 نفر لایک کرده اند ...

78181helia

عضویت: 1403/07/20

تعداد پست: 866

بچه هارو ببر پارکی جایی حسابی تخلیه انرژی بشن حیاطی پارکینگی بعد بیارشون خونه دیگه نا نداشته باشن.

هرگز هم دست بلند نکن روی بچه ها

❤️🙏🏻التماس دعا

1404/08/23

|

02:56

mnafasamm

عضویت: 1401/02/08

تعداد پست: 2965

خیلی بد میزنمشون خدا لعنتم کنه کبودشون کردم داشتن بهم لگد میزدن رفتم خودم انقد لگد زدم گغتم انکار دو ...

مدل زدن و تنبیه باید اصولی باشه گلم

1404/08/23

|

02:56

نورا۴نور۴

عضویت: 1400/09/24

تعداد پست: 3197

باید دربست بگیرم برم تیمارستان

خودتو اذیت نکن هیچ مادری دلش نمیخواد بچه هاشو بزنه حتما خیلی عصبیت کردن پیش میاد

1404/08/23

|

02:56

مدیر استارتر

عضویت: 1401/08/05

تعداد پست: 2630

بچه ها آدمو تا مرز جنون میبرم منم همینم بعد که میخوابه گریه میکنم دوباره فردا همون اش و کاسه

هیچ کی مثل من نمیزنه من قشنگ حالت جن. ن بهم دست میده یه.و

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود «توکل‌ات به خدا»

1404/08/23

|

02:56

2 نفر لایک کرده اند ...

آیانان

عضویت: 1401/04/23

تعداد پست: 7536

هیچ کی مثل من نمیزنه من قشنگ حالت جن. ن بهم دست میده یه.و

منم از تو بدترم حالا رفتم قرص فلوکستین دکتر نوشته خیلی خوب شدم دیر به دیر روانی میشم بخاطر بچه هات برو دکتر

1404/08/23

|

02:58

مدیر استارتر

عضویت: 1401/08/05

تعداد پست: 2630

تو رو خدا نزنشون من هنوز گریه‌هام یادمهگاهی شبا یاد بی‌کسیم میوفتم بازم گریه میکنم به خاطر بچگیم

ب همون خدا از صب تا شب دارن خوش میگذرونن منم رپزای بی کسی کشیدم ولی میگم دیگ بابا جاتونو انداختم دوازده گذشته بدبخت همسایه اسایش ندار انقدر میدویین پاتونو میکوبین انگار با دیوار حرف میزنم

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود «توکل‌ات به خدا»

1404/08/23

|

02:58

ghalbakk

عضویت: 1403/09/25

تعداد پست: 259

حالا تو باز بچه هات بزرگن مال من دوسالشه و بشدت شیطون و لجباز منم دیگه دیونه میشم میزنمش انقدرم لاغر و ضعیفه ولی کاری کرده دیگه بچه نمیخام همش به خدا میگم دیگه بمن بچه نده من اعصابم صفرع

1404/08/23

|

02:58