نمیدونم بهم بر بخوره یا نه
توی تایپیکام هست ، با هم دعوا کردیم اومدم خونه پدرم
کلا سر دعوا هم نبود خونه پدرم بهتر میتونم درس بخونم
زنگ زد برات غذا سفارش دادم بیا پایین بگیرش گفتم باشه
رفتم تو ماشین تشکر کردم ،میخاستم برم گفت باهم حرف بزنیم اگرحوصلشو داری …
نخواستم بحثشو بکشم وسط تا خودش منت کشی کنه گفتم باشه
و صحبت کردیم آخر حرفش گفت که تو خودتو ی دختر یا ی زن متاهل نمیبینی
اصلا منو هم نمیبینی
توی دنیای خودتی😐😐😐😐
منم گفتم تو راست میگی