مادرشوهرم بهم زنگ زد

نمیدونم چطوری توصیف کنم زنگ زدنشو 

من اصلا زنگ نمیزنم اما خودش هر روز یا یکی درمیون زنگ میزنه بعضی وقتا خوبه بعضی وقتا هم اینطوره

بایکی از خواهرشوهرام قطع ارتباطم بعضی وقتا حس میکنم اون پرش میکنه

دقیقا افسردگی بعد زایمانم هم واضافه کن که دارم آسنترا میخورم

و سزارین که تاالان درد کمر وشکم و دارم

وروحیه داغوووون

اخه یبار جواب ندم دوبار جواب ندم

میدونم بازم زنگ میزنه خب بازم جوابم ندم ممکنه دلخوری پیش بیاد

مادرشوهرم توبارداری و روزای اول زایمان برام غذامیغرستاد ازاین لحاظ تاالان لطفشو فراموش نکردم

اما این حرکات ورفتارهای رومخیش باعث میشه اعصابم بهم میریزه

چند روز پیشم گذاشت من و شوهرم بحث ودعوا کنیم

چون سر بردن بچم به دکتر به شوهرم میگفت بچه تا۴۰ روز اینطوره نمیخواد ببریش شوهرمم گفت نمیبریم وبحثمون بالاگرفت توهمین حین بازم زنگ زد مادرش ک شوهرم عصبی شد بامادرشم بحث کزد

بعد ک اشتی کردیم به شوهرم گفتم چرا باید موضوعات رفتن  ونرفتن به دکتر بچه و مادرت بدونه وبخواد نظربده وتوحرفشو گوش بدی

شوهرمم گف من حرف مادرمو گوش ندادم ولی ازبس هی زنگ میزد و میگفت اینکاروکنید اونکارو کنید عصبی شدم 

اما خب میگم قشنگ بعضی وقتا رومخ میره ودخالت میکنه

اما این روشی ک گفتی وانجام میدم حتما