آشنایی من وشوهرم اینطوری بود که یه روز تو خیابون داشتم رد میشدم دیدم یه آقای نظامی اومدن جلو بهم گفتم مامور خانم نداریم اللان میشه این متهمو تجسس کنید😲 گفتم اره گشتمش چیزی همراش نبود خانمه بهم گفت مرسی شماره منو داشته باشید واینا.......دیگه این شد که به ازدواج ختم شد.