سلام بچه ها
من هفت ساله ازدواج کردم یک پسر یه سالو نیمه دارم
هفده روز پیش با شوهرم دعوام شد سر اینکه دو تا خواهر برادر بیکار و علاف و یک پدر بی مسئولیت داره و تمام کارهای بیماری مادرش رو این انجام میده در حالیکه توی اون خونه سه نفر بیکار هستند و با اینکه من و بچه کوچیکم خیلی بهش نیاز داریم و دو تا شغل داره و کاملا درگیره
وقتی گفتم بذار برادر و خواهرتم کارای مادرت رو انجام بدن عصبانی شد و به من حمله کردو منو کوبوند به کمد پسرم که بدنم کبود شد و خیلی ترسیده بودم بعدش از من اصلا معذرت خواهی نکرد چند روز خونه مامانم رفتم مه حال روحیم بهتر بشه و برگشتم ولی نه اومد دنبالم نه معذرت خواهی کرد
بعدش مادرش عمل جراحی کرد و من نرفتم دیدنش چون قهر بودم با شوهرم ولی زنگ زدمو حالشو پرسیدم
الان شوهرم با اینکه ۱۷ روز از قهرمون گذشته تلاشی برای اشتی نمیکنه قیافه قلدر گرفته و خشن و توی حال میخوایه همش از خونه میزنه بیرون
خسته شدم چند بار تا الان به طلاق فکر مرده بودم ولی الان جدی دارم به طلاق فکر میکنم
خسته شدم این چند وقتم خانواده ش فهمیدن ما قهریم حسابی پرش کردن