بعد بچه اولم کنترل همه چی از دستم در رفته بود
اوضام ناجور بود ، وزنم کم شده بود استخونی داغون
زانو درد و ضعف اعصاب و ...
یه جایی مثل الان تو شدم
ولی اصلا فکرم نرفت سمت خود کشی و اینا خدایی نکرده
برعکس
شروع کردم به مراقبت از خودم
دقیقا پسرم دو سال و اینا بود
رژیم گرفتم
بعضی غذا هارو درست میکردم که اون دوس نداشت جداگونه برای خودم
میگفتم رژیمم
اولش اینجوری بود که ! نه بابا !! با کلاس شدی😂😂
و مسخره میشدم
ولی بعدش بعضی خرید مواد غذاییا برا من انجام میشد فقط!
گواهی نامه گرفتم همسرمو مجبور کردم بچه رو نگه داره برم کلاس !
عمدا کردم ، با مهربونی و زبون و رشوه !! وگرنه مامانم اینا بودن نگهش دارن اما عمدا کاری کردم خودش نگهش داره که مجبور شه وقت بذاره برام
یا مثلا منی که زیاد حساب نمیشدم یه مهمونی رو کنسل کردم دو ساعت دیر رفتیم چون تایم یوگام بود😉
درسمو چسبیدم ، آزمون ارشد دادم
یوگا و ورزش و رژیمو درسو
دیدم کم کم دارم مشغول خودم میشم و عزیزتر میشم برا همه😊
الان که اون روزا گذشته با تاپیکت برگشتم به گذشته
خیلی حس تلخیه ولی راه چاره داره