یکسال میگه میخوام ماشین و عوض کنم ، از برج چهار تا الان فقط پول گذاشته بانک روز به روز بی ارزش تر میشه مگه مرد انقدر بی عرضه بهش گفتم بیا یه مسافرت درست حسابی بریم چند سال ازدواج کردیم هیچ جایی که بدون دغدغه باشه نرفتیم گفت تحمل کن ماشین و عوض کنم به بهانه های مختلف یه روز اومد گفت همکارم گفته ماشین ارزون میشه نخر یه روز گفت ماشین به خواهرم بفروشم اونم گذاشت تو کاسه اش یه روز میگه اون یکی همکارم ماشین و میخواد یه هفته است وایساده بابا مگه میشه نتونی ساده ترین معامله رو انجام بدی بزدل ترسو
می دونی از چی میسوزم بهش گفتم بیا یه مسافرت خوب بریم گفت نه تو که عرضه نداری حداقل از پولت لذت ببر موقعی میخواست بخره اون ماشین میتونست اتوماتش بخره انقدر دست دست که حتی عادیش هم نمیتونه بخره
چیکار کنه خب اون پولو کنترل نمیکنه که خب وضع برای همه همینه
وقتی اینجوری نباید دست دست کنی پول بذاری بانک ببین اگه خرجش کنی میگی خرج کردم لذتش بردم ولی خرج نکنی صرفه جویی کنی بتونی انجام بدی ولی از تنبلی دست دست کنی فقط داری عمرت و هدر میدی
حرفت درسته ولی مقصر دونستن اون هم اشتباهه الکی کینه درست نکن عزیز
ببین من تو دوران جنگ بهش گفتم پولت یه چیزی بخر گوش نداد کل پولاش تو بانک بود خودش اونموقع گفت اشتباه کردم کاش مسافرت میرفتیم ولی اوضاع برگشت حالت عادی دوباره شروع کردبعد میشینه میگه فلانی پیشرفت کرد خب آخه باید دل ریسک پذیری داشته باشی وقتی نداری نشین بگو پس چرا من شانس ندارم خودت حرکت نمیکنی