استادمون به گروه های دونفره تقسیممون کرده و تحقیق داده هم گروهیم غروب اومد خونم کارو تقسیم بندی کنیم و منابع انتخاب کنیم کارمون طول کشید شام نگهش داشتم مرغ درست کردم خواستم برنجم بزارم اومده دستمو گرفته قسم قرآن که درست نکن من اصلا برنج و نون نمیخورم چاق میشم جوری اصرار میکرد که فکر کردم باشگاه میره و مربی بهش رژیم داده گفتم باشه برای خودم درست میکنم به اندازه یک نفر و یکم بیشتر درست کردم که اگه اونم خواست یکی دو قاشق بخوره هیچی دیگه تا ته برنج رو خورد فقط ته دیگ به خودم رسید 😐 واقعا فازش چی بود به زور نزاشت برنج به اندازه درست کنم فقط خواست من گشنه بمونم امشب