استادمون به گروه های دونفره تقسیممون کرده و تحقیق داده هم گروهیم غروب اومد خونم کارو تقسیم بندی کنیم و منابع انتخاب کنیم کارمون طول کشید شام نگهش داشتم مرغ درست کردم خواستم برنجم بزارم اومده دستمو گرفته قسم قرآن که درست نکن من اصلا برنج و نون نمیخورم چاق میشم جوری اصرار میکرد که فکر کردم باشگاه میره و مربی بهش رژیم داده گفتم باشه برای خودم درست میکنم به اندازه یک نفر و یکم بیشتر درست کردم که اگه اونم خواست یکی دو قاشق بخوره هیچی دیگه تا ته برنج رو خورد فقط ته دیگ به خودم رسید 😐 واقعا فازش چی بود به زور نزاشت برنج به اندازه درست کنم فقط خواست من گشنه بمونم امشب
اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر میکنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی میکنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم
تاپیکهام شاید برای بعضیا رویا باشه، ولی برای من واقعیته. 🙄 قضاوت نکن، چون نمیدونی پشت هر خط چی گذشته. 😒به حسودا و عقدهایها: هر بار که تاپیکمو حذف میکنین، یه نفر بیشتر میفهمه که حرفام تاثیر داره. 🤭 و به نینییارا: حذف کردن یعنی ناتوانی در فهم، نه قدرت در مدیریت.🙄😐